بسم رب الشهدا و الصدیقین

شهدا ، امام زادگانِ عشق اند که مزارشان زیارتگاهِ اهلِ یقین است

بسم رب الشهدا و الصدیقین

شهدا ، امام زادگانِ عشق اند که مزارشان زیارتگاهِ اهلِ یقین است

بسم رب الشهدا و الصدیقین

دلم برای یک نفر تنگ است . . .

نمی دانم کجاست. . .

نمی دانم چه می کند. . .

حتی خبری از رنگ چشم هایش هم ندارم. . .

رنگ موهایش را نمی دانم. . .

لبخندش را هم. . .

فقط میدانم که باید باشد و نیست. . .

آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نگهبانی» ثبت شده است

پست نگهبانی جهان آرا و حمید با هم بود.حمید دائم غر می‌زد: " این فرمانده ی ما خودش می‌خوابه ما باید پست بدیم! "

صبح از دفتر فرمانده، حمید رو خواستند. محمد منتظرش بود. حمید اون جا هم درباره ی فرماندهی جهان آرا متلک می‌گفت و محمد چیزی نمی‌گفت.

وقتی احمد گفت محمد همون فرمانده است، حمید کفش هاش رو برداشت، فرار کرد.

خجالت می‌کشید جهان آرا رو ببینه.

همون شب جهان آرا دنبال حمید می‌گشت.

می‌گفت: " تا هم پستی من رو نیارید من نگهبانی نمی‌دم. باید حمید بیاد. "

۳ ۲۵ مهر ۹۲ ، ۰۱:۰۰