یه خاطره
جمعه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۲، ۰۸:۲۱ ب.ظ
شب عملیا کربلای 5 بود. بچه های گردان با طناب خودشون رو بستن به هم که بزنن به آب جلو رو نگاه کردم دیدم فرمانده خیلی سر طناب رو آزاد کرده.
گفتم حاجی چیکار میکنی؟
کفت: ما که نمیتونیم از اینجا رد بشیم سر طناب رو گذاشتم خودآقا بیاد ردمون کنه.
راوی: حاج حسین یکتا
۹۲/۰۱/۳۰