بسم رب الشهدا و الصدیقین

شهدا ، امام زادگانِ عشق اند که مزارشان زیارتگاهِ اهلِ یقین است

بسم رب الشهدا و الصدیقین

شهدا ، امام زادگانِ عشق اند که مزارشان زیارتگاهِ اهلِ یقین است

بسم رب الشهدا و الصدیقین

دلم برای یک نفر تنگ است . . .

نمی دانم کجاست. . .

نمی دانم چه می کند. . .

حتی خبری از رنگ چشم هایش هم ندارم. . .

رنگ موهایش را نمی دانم. . .

لبخندش را هم. . .

فقط میدانم که باید باشد و نیست. . .

آخرین نظرات

۵۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید» ثبت شده است

باوفا

 از همان کودکی بارها شنیده بود که صندلی وفا ندارد.

بیست و دو  سالش نمیشد که یک صندلی قسمت او شد.

او، حالا دقیقا بیست و هفت سال است که با آن صندلی اخت شده است.

گویا این بار آن قانون همیشگی میخواهد نقض شود و این صندلی چرخدار تا روز شهادتش با او بماند...

۴ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۰۱

قدرت آرامگاه های شهیدان ایرانی بیشتر از قدرت سلاح هسته ای است.

شبکه خبری راشاتودی در گزارشی از بهشت زهرا(س) تهران، قدرت مزار شهید ایرانی را بیشتر از توان هسته ای دانست.

خبرنگار راشاتودی با حضور در بهشت زهرا(س) تهران گزارش داد: آرامگاه های شهیدان یک بعد قدرت ایرانی ها حتی بیشتر از قدرت هسته ای هستش و بسیاری از مردم هنگام زیارت آرامگاه ها از خداوند می خواهند که آنها هم در راه خدا شهید شوند. آنها دعا می کنند و خیرات می کنند. مردم حضور خدا را بر مزار آنها احساس می کنند و احساس ویژه با دوستان خود دارند.

به گزارش مشرق، راشاتودی در گزارش خود می افزاید: مردم از هر قشری اینجا حضور دارند. وفاداران دولت و مخالفان، زنان چادری و زنانی که روسری نازکی بر روی سر خود انداخته اند. دانشمندان، دانشجویان، کارگران، خانواده ها، مجردها، بچه ها و افراد مسن. مردم با خود خوردنی می آورند و خیرات می کنند. نمی توانید خوردنی ها را رد کنید. این یک تشریفات مذهبی برای بیان احترام به شهیدان و قهرمانانی است که در جنگ کشته شده اند یا به وسیله گازهای شیمیایی صدام، تسلیحات شیمیایی آمریکا یا بمب های تروریستی منفجر شده در مساجد یا پارلمان کشته شده اند.

۳ ۲۴ تیر ۹۲ ، ۱۶:۱۵
۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۲ ، ۰۱:۰۰

افسران - ما شرمنده شهداییم...

اینجا ایران قرن 21 است...!

۳ ۱۸ تیر ۹۲ ، ۱۲:۴۶
افسران - چرا تسبـیحِ مادر توی دستِ تو...
حالا که آمدی، چند کلمه‌ای برایم حرف بزن؛ از خودت، از کار و بارت؛ از روزگارت...
هنوز توی مزرعه کار می‌کنی؟
هنوز وقت سحـر، اذان می‌گویی توی روستا؟
هنوز کاشی‌کاریِ سردرِ خانه فرو نریخته؟ همان که رویش نوشته بود" اُفَوِّضُ أَمری إِلَی اللهِ إِنَّ اللهَ بَصِیرٌ بِالعِبادِ"
پیر شده‌ای پدر... پیشانی‌ات چین افتاده... پوست دستت کشیده شده... سوی چشم‌هایت کم شده...
چه خبر از هم‌سایه‌ها؟
به تو و مادر سر می‌زنند؟
گفتم مـــادر؛ حالش چه‌طور است؟
راستی پدر، چرا تنها آمده‌ای؟
پس مـــادر...
چرا تسبـیحِ مادر توی دستِ تو...
۳ ۰۹ تیر ۹۲ ، ۰۱:۰۰

از خوشگذرونه پرسیدن :

دوکوهه کجاست ؟

گفت : ما بین دوتا کوه میریم اسکی به اونجا میگیم دوکوهه !!!!

از پشت کوهیه پرسیدن :

گفت :ما تابستون پشت یه کوهیم ، زمستون پشت یه کوه به این جاباجایی میگیم : دوکوهه !!!!

اما...........

یه دوکوهه هم هست خیلی باصفاست...........باید بری جنوب ایران...........

از خوشگذرونه پرسیدن :

عشق چیه ؟

گفت : عشق این هفته رو سر جردن سوار کردم  !!!!

پشت کوهیه گفت :

عشق من ، دختر مَش مَمَدِ !!!!

اما...........

یه عشق هم هست که زن و بچت بسپاری دست خدا ، خودت بری رو مین...........

از خوشگذرونه پرسیدن :

درد چیه ؟

گفت : یه بار زنبور نیشم زد ، خیلی درد داشت !!!!

پشت کوهیه گفت :

یه بار یه سنگ افتاد روپام درد داشت !!!!

اما...........

یه دردم هست ، که بابات شهید بشه ، تو درس بخونی بری دانشگاه ،

بهت بگن دانشجوی سهمیه ای...........

 

شاید...........

۳ ۰۷ تیر ۹۲ ، ۱۴:۰۱

افسران - دلتنگی...!

دلتنگ که بشوی ..

دیگر شده ای ..

دیگر نمیشود کاریش کرد ..

هر چه که خودت را به آن را هم بزنی میبینی ..

انگاری نمیشود ...که نمیشود ..

دلت تنگ شده است .

.بد هم تنگ شده است ......

هی به خودت میگی ..

بابا ....بی خیال .....بذار به زندگیمون برسیم .....

بذار دنبال بدبختی هامون باشیم

....اما ....

دلت که تنگ بشه ..دیگه شده ...

یادت میافته ...

یه زمانهایی برای { گلزار شهداء } بال بال میزدی ...

۲ ۰۴ تیر ۹۲ ، ۰۱:۰۰

عباس جان شهادت مبارک

پــــــدران مظهری از نور خدایند همه ..

پـــــدران مایه شادی امیدند همه ....

پــــدرم باش بمان ...

همه هستی ما ...

همه بودن ما ...

پدرم باش بمان.همه از بودن توستــ ..

دیدن روی پــــدر گرمی خانه ماستــ ...

گل اگر هست به بود پدر استــ ....

عشــــــــــق اگر رفت نبود پدر استــ

پدر عزیزم سالروز شهادتت مبارک ....

 منبع:وبلاگ پدران آسمانی

۱ ۳۰ خرداد ۹۲ ، ۰۷:۰۰
برادر ما که رفتیم ولی شما هم قول بده که بعد از ما مقاومت کنید...
افسران - برادر ما که رفتیم ولی شما هم قول بده که بعد از ما مقاومت کنید...
۳ ۲۹ خرداد ۹۲ ، ۰۷:۰۰

در روزهای بهمن ماه شور و حال انقلابی مردم بیشتر شده بود. شاهرخ با انسانی که تا چند ماه قبل می شناختیم بسیار متفاوت شده بود. هر شب مسجد بود. ماشین پیکانش را فروخت و خرج بچه های مسجد و هزینه های انقلاب کرد!

شب بود که آقای طالقانی(رئیس سابق فدراسیون کشتی) با شاهرخ تماس گرفت. ایشان وقتی فهمید که شاهرخ، به نیروهای انقلابی پیوسته بسیار خوشحال شد. بعد هم گفت:

آقای خمینی تا چند روز دیگر بر می گردند. برای گروه انتظامات به شما و دوستانتان احتیاج داریم.

روز دوازدهم بهمن شاهرخ و اعضای گروه مسجد، به عنوان انتظامات در جلوی درب فرودگاه مستقر شده بودند، با خبر ورود هواپیمای امام(ره) شاهرخ از بچه ها جدا شد. به سرعت داخل فرودگاه رفت. عشق به حضرت امام او را به سالن محل حضور ایشان رساند.

لحظاتی بعد حضرت امام وارد سالن فرودگاه شد، اشک تمام چهره شاهرخ را گرفته بود. شاهرخ، آنقدر به دنبال امام رفت تا بالاخره از نزدیک ایشان را ملاقات کرد و توانست دست حضرت امام را ببوسد. آن روز با بچه ها تا بهشت زهرا(س)رفتیم در ایام دهه فجر شاهرخ را کمتر می دیدیم. بیشتر به دنبال مسائل انقلاب بود.

روز بیست و دو بهمن دیدم سوار بر یک جیپ نظامی جلوی مسجد آمد. یک اسلحه و یک قبضه کلت همراهش بود. شور و حال عجیبی داشت. هر روز برای دیدار امام به مدرسه رفاه می رفت.

۱ ۲۶ خرداد ۹۲ ، ۰۷:۰۰