چشمانت را بستی که شرمنده ات نشویم ما...
چشمانت را بستی روی همه گناهان ما...
روی همه ی خطاهای ما
روی جریان های انحرافی
ما هم همین کار را کردیم
چشممان را بستیم روی خون های شهدا...
تنها کارمان،شد کوچه به نامتان زدن...
میدان را به اسمتان گذاشتن...
این شد تمام سهم شما از جنگ...
سهمیه ای هم اگر ماند،شد داغ دل فرزندانتان....
خون شما را بعدا خون دل کردند به سید علی....
خوشا به حالت
بسیجی شدی
بسیجی ماندی
بسیجی زنده شدی...
پ.ن:و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا...
خدایا
مرا بکش
می خواهم
زندگی کنم!
کشته های خدا
را شهید صدا زدند و
ما بقی را
میت!
" التماس دعا از همگی....."
داستانی بسیار زیبا از رفتار محبت آمیز امام خامنه ای با خانواده یک شهید ارمنی واقعا خواندنی است.
چند روز پیش همراه چندتا از دوستای عزیزم برای دیدن فیلم "هیس... دخترها فریاد نمی زنند!" به سینما رفتیم...
در اوایل جنگ یک بار زخمی شد، اما به اشتباه خبر شهادت او در منطقه پیچید. مردم دشت عباس در جنوب غربی ایران در استان ایلام که بیشتر همرزمانش بودند، با شنیدن خبر شهادتش، به او لقب «شهید صحرا» دادند، ولی هنگامی که پس از درمان سطحی، به منطقه برگشت و اهالی دشت عباس او را زنده دیدند، وی را «شیر صحرا» نامیدند. در پی این رویداد، آن چنان پرآوازه گردید که رادیوهای دشمن هم با همین عنوان از او نام میبردند. در دفتر کارش این شعر نقش بسته بود که «ما زنده به آنیم که آرام نگیریم/ موجیم که آسودگی ما عدم ماست.» بیتی که اکنون بر سنگ آرامگاهش نقش بسته است.
این شبها...
از آسمان باران انا انزلنا بر فرق زمین می بارد ...
این شبها چشمانم را با آب توبه می شویم
و کلام قرآن در دهانم می ریزم
تا خواب چشمانم را نیازارد...
این شبها تمام آینه ها را صدا کنید
گاه اجابت است رو به سوی خداکنید
ای دوستان آبرودار در نزد حق
درنیمه شب قدرمرا هم دعا کنید
شب قدر، شب شناخت قدر خویش است!